باید یه نخ بردارم، ببندم به بالشم؛
بالشمو بندازم گردنم، هرجا مهمونی میرم، بالشمو با خودم ببرم.
فرا رسید فصل سرما
فصل جاری شدن آب از دو جا
از پایین و بالا
مبارک بادا
پینوشت: آب دماغ و جیش :دی
خدایا چه عجله ای داشتی؟
دلت واسه لباسای زمستونیت تنگ شده بود؟
که مستقیم از تابستون چنج کردی رو زمستون!
خب به سلامتی هوا هم گرم شد و میتینگ ما با سوسکا تو حموم و دسشویی دوباره شروع شد. آخ چه لذتی داره دیدن شاخک سوسک ها موقع دسشویی کردن!
از خیابون یه طرفه میخوایم رد شیما، اما حتما باید دو طرفمون رو نگاه کنیم. میبینی تروقرآن؟
دو ساعت زور زدیم تخمه شیکوندیم، میبینیم یه تخمه دیگه با پوست اون توِ! میبینی تروقران؟
شتر هم نشدیم دو تا پلک داشته باشیم، مردیم تو این خاک و باد!
خدایا! تو که می تونستی! چی می شد پرتقال رو بدون پوست خلق میکردی؟